هم سلولی...
یک سال گذشت ومن هنوز رفتنت را باور ندارم.تو حالا که به وجود گرمت نیاز دارم نیستی.تو با اون انگشتای گشیده واون قد بلندت دیگه نیستی که ببینی روزها چه دیر میگذرند وچه دیر خورشید این روزها غروب میکنه. وای که چه بد وقتی تنهام گذاشتی با این همه حرف که فقط تو خوب گوش میکردی.ای کاش برای یک بارم که شده صدات رو سرم بلند میکردی ولی انگار تو بودنت هم ساکت بودی.به تو هرگز نمی گویم خدا حافظ چون میدونم که داری به حرفام گوش میدی.دووووووووووووووووووووووووووووووسسسسسسسسسسسسسسسسستتتتتتتتتتتت دارم .تووووووووووووووووبهههههههههههههههههههتتتتتتتتتتتتتتتترررررررررررررررر یییییییییییییییننننننننننننننننییییییییییییی.
نظرات شما عزیزان:
شما هم وبلاگ قشنگی داری فقط یه کم خوندن مطالبش مشکله
موق باشی
متاسفانه بازم صداش نمی آید
من خودم خواستم آهنگ بذارم اصلا نشد که نشد پاسخ:بی صدا فریاد کن